پارسا پارسا ، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 9 روز سن داره

عشق مامان پارسا

یادداشت 11 بهمن

    سلام گل پسر مامان امروز صبح بیدار شدنی خیلی اذیتم کردی همش گریه می کردی و می گفتی مهد نمی رم. چیکار کنم از دست تو بچه جون. بابات هم که عین خیالش نیست صبحانه خورد و خوداحافظی و به سلامت. کاش این باباها و مامانها یه ماهی جاشون رو عوض کنن آخ چه مزه ای داره، همش باید ناز بچه بکشند و کار خونه و کار بیرون و .... ما هم یه ماهی نفس می کشیم می دونم نمی شه ولی همین که بهش فکر هم کنیم خوبه بالاخره با ترفند مادرانه و ناز و نوز جنابعالی راضی شدی لباس بپوشی و راه بافتیم. ولی خدار و شکر توی راه اذیتم نکردی به مهد هم که رسیدیم سرحال بودی. پارسا می دونی تو جیگر طلای منی، ...
11 بهمن 1390

یاددشات روز 10 بهمن

سلام سلام سلام پسر گل مامان دیروز  توی راه خونه خیلی بی تابی می کرد. دو روز که می آد مهد غرغرهاش شروع می شه. اصلاً صبر و حوصله نداره. نمی دونم همه بچه ها اینجوری هستند یا فقط نیم وجبی منه. بهر حال بچه هست. راستی دیروز سالگرد ازدواج خاله بود که سر راه رفتیم و گل خریدیم.  بگذریم، دیروز رسیدیم خونه آقا شنگول شدو شروع کرد به بازی کردن و شیطونی و کارتون دیدن. ساعت 8 هم بابایی اومد با پارسا حسابی کشتی گرفتند و از اونجایی که فلفل نمکی ما تازه شام خورده بود حسابی دل درد گرفت و بیچاره بنده دنبال اینکه چی بدم تا خوب بشه، بالاخره یه مقدار نبات داغ و عرق شاه اسپرم بهش دادیم تا خوب شد و ساعت 9:30 رفت که بخوابه. &...
10 بهمن 1390

یادداشت روز 9 بهمن

سلام به همه دوستای گلمون امروز یکشنبه و دومین روز کاری این هفته است. من و پارسا صبح که بیدار شدیم یه کم خواب آلود بودیم. من که کل دیشب و خواب دیدم.  پارسا هم فکر می کنم همینطور. چون توی خواب همش وول می خورد و حرف می زد. دیروز که رفتیم خونه گل پسر ما شروع کرد به نگاه کردن کارتون، اول شبکه دو بعد هم ساعت 5 شبکه نمایش هر روز انیمیشن می ده که پسر ما عاشق اوناست. بعدش ساعت 7 شروع کردیم به اژدها بازی دیگه داشتم از نفس می افتادم . نمی دونم این پسر بچه ها چقدر به این حیوونای وحشی علاقه دارن، مرد هم که میشن همینن، توی خونه ما اگر شبکه ای حیات وحش بده دیگه تموم...
9 بهمن 1390

من و خدا و دیگر هیچ

خدايا  روزها مي گذرد و من در پيچ و خم جاده هاي زندگي گيج و مبهوت گام برمي دارم من در اين خستگي تنها به كمك كورسويي از نور اميد تو گام بر مي دارم  من مي دانم كه چاره اي جز رفتن نيست و مي روم اما خدايا بدان تنها به اميد تو مي روم پس تنهايم نگذار ميدانم بنده ي غرق گناه توام اما هيهات از آن دل رحيم تو كه مرا تنها بگذارد ...                                             ...
9 بهمن 1390

یادداشت روز 1 بهمن

  سلام پسر مامان بالاخره دی هم تمام شد و بهمن ماه از راه رسید. امروز هم که همه جا پر از برفه و حسابی از دیشب برف اومده و بهمن خودش  نشون داده. این چند روز تعطیلی هیج جا نرفتیم و باز هم مهمون داشتیم. مامانی دیگه خسته شده و یه مسافرت دلش می خواد. نمی دونم کجا بریم هوا سرده و تو هم که ماشالله یه باد بهت می خوره مریض می شی. دیگه از زمستون هم خسته شدیم کی تموم می شه که حداقل چند روزی بریم یه وری هوابخوریم. امروز صبح هم دو خبر بد بهم رسید که حسابی حالم و گرفت. یکی اینکه بابات زنگ زد و گفت که توی راه که می رفت محل کارش ماشین سر خورده و  به جدول خورده و حسابی داغون شده ولی باز خدا رو شکر که خودش طوری نشده. دومی هم مر...
8 بهمن 1390

یادداشت روز 8 بهمن

سلام امروز روز شنبه است و اومدیم سرکار هفته پیش هفته خوبی بود و یک روز در میان تعطیل بودیم. پیش خودم فکر می کردم چقدر خوب می شه که همه هفته ها، روزهای کاری اینطوری باشه. خوش بحال کسانی که هفته پیش رفتند مسافرت، ما که همش سرکار بودیم و خونه. از دوماه پیش برنامه ریزی کرده بودیم که بریم یه وری ولی از روز برفی که بابای پارسا تصادف کرد بابایی همش گرفتاره درست کردنه ماشینه. حالا عیب نداره انشاءلله یه تعطیلی دیگه. امیدوارم به همه اونایی که مسافرت رفته بودند خوش گذشته باشه. من و خاله فائز هر موقع جایی برای رفتن نداشته باشیم با هم قرار می ذاریم و یه سر می ریم فروشگاه هایپر. چیکار کنیم دیگه   بی کسی تو...
8 بهمن 1390

مادر عزیزترین کس زندگی

کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید: “می‌گویند فردا شما مرا به زمین می‌فرستید، اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می‌توانم برای زندگی به آنجا بروم؟” خداوند پاسخ داد: “از میان تعداد بسیاری از فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر گرفته‌ام. او از تو نگهداری خواهد کرد.” اما کودک هنوز مطمئن نبود که می‌خواهد برود یا نه: “اما اینجا در بهشت ، من هیچ کار جز خندین و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند.” خداوند لبخند زد: “فرشته تو برایت آواز می‌خواند، و هر روز به تو لبخند خواهد زد . تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خو...
5 بهمن 1390

خدا

منم زیبا که زیبا بنده ام را دوست میدارم تو بگشا گوشِ دل پروردگارت با تو میگوید   ترا در بیکران دنیای تنهایان رهایت من نخواهم کرد رها کن غیر من را ، آشتی کن با خدای خود  تو غیر از من چه میجویی؟ تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟   تو راه بندگی طی کن عزیز من، خدایی خوب میدانم   تو دعوت کن مرا با خود به اشکی، یا خدایی میهمانم کن که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم   طلب کن خالق خود را بجو ما را ، تو خواهی یافت که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که وصل عاشق و معشوق هم، آهسته میگویم ، خدایی عالمی دارد   تویی ز...
3 بهمن 1390

سخنان برجسته

هرگز به کودکانتان نگویید پیشه آینده اش چه باشد همواره به او ادب و ستایش به دیگران را آموزش دهید چون با داشتن این ویژگیها همیشه او نگار مردم و شما در نیکبختی خواهید بود و اگر اینگونه نباشد هیچ پیشه ای نمی تواند به او و شما بزرگواری بخشد.ارد بزرگ   اولین درسی که والدین باید به فرزندان خود بیاموزند، صداقت است. شوپنهاور   هیچ گاه در برابر فرزند ، همسرتان را بازخواست نکنید . اُردبزرگ   تنها مادر و پدر خواست های فرزند را بی هیچ چشم داشتی بر آورده می سازند .ارد بزرگ   فرزند نانجیب ، آتش عمر پدر است . اُرد بزرگ   ای مهر مادری که مقدس ترین محبت ها هستی ، از وصف عظمت آسمانی تو زبان زمینی ما عاجز است ....
3 بهمن 1390