پارسا پارسا ، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 3 روز سن داره

عشق مامان پارسا

یادداشت روز 21 دی

سلام به دوستای گلم امروز دوباره پارسا به لطف عزیزش خونه مونده و مهد نیومده. دست عزیزش درد نکنه که هر هفته چهارشنبه ها پارسا رو توی خونه نگه می داره تا پارسا استراحت کنه.الهی خدا سایش و از سر ما کم نکنه. (خیلی دوست داریم) امروز توی مهد پارسا جلسه اولیاء گذاشتند. آدم یاد مدرسه رفتن خودش می افته، یادش بخیر که بهمون می گفتند مامان باباهاتون برای جلسه اولیاء بیان مدرسه. امروز هم که پارسا نیست و من هم تنبلی می کنم که برم مهد یانه. حالا ببینیم چی می شه. روز خوبی داشته باشی مامانی تا می تونی خونه رو زیر و رو کن ...
21 دی 1390

لذت آب بازی

بازی با آب یکی از بهترین، اساسی ترین و لذت بخش ترین کارهایی است که کودکان انجام می دهند. آب جذبه ای سحرآمیز برای آنها دارد. کودکی که با آب بازی می کند، در حال یادگیری علت و معلول گرما و سرما، جاری شدن و فرو رفتن در زمین است. این کودک پس از آنکه به عنوان موجودی کوچک در دنیایی بزرگ، یک روز سخت را پشت سر گذاشت، با آب بازی آرامش می یابد. ادامه ادامه ادامه............ این عکس هم میذارم مامان بردیا حال کنه   آب بازی باعث تسکین عصبانیت های کودک شده و کودک از طریق آن از ناراحتی ها، فشارها و تنش ها رهایی یافته و احساس آرامش می کند. چون کودکان آب بازی را بسیار دوست دارند از این طریق می توان مفاهیم و مطالب بسیاری را به آنها آ...
20 دی 1390

یادداشت روز 20دی

سلام به همه دیروز که از سرکار رفتیم خونه نشسته بودیم کارتون نگاه می کردیم و بازی که ساعت 5 یهویی بابا حمید در و باز کرد و اومد خونه. پارسا چشاش چهار تا شده بود  چون توی خونه ما همچین اتفاقی غیر ممکنه بابایی زودتر از 7 تا حالا خونه نیومده. بالاخره نیم وجبی ما خیلی خوشحال شد و دیروز حسابی با باباش شیطونی کرد و انواع اقسام بازیها رو کرد( اژدها بازی -دارت بازی -ماشین بازی - توپ بازی -کشتی گرفتن و....) تا اینکه بعد از خوردن شام که غذای دلخواه پارسا بود(ماکارونی) آماده شدیم که بخوابیم ولییییییی دوباره شروع کرد که نخوابیم زوده، نیم وجبی با اینکه خواب از چشاش می ریخت و خیلی هم خسته شده بود ولی از رو نمی رفت. طبق معمول همیشه هم ب...
20 دی 1390

قدر خود را بشناس

زندگي در نگهم گلزاريست ‏ و تو با قامت چون نيلوفر،شاخه ي پر گل اين گلزاري ‏ من به چشمان تو يک خرمن گل مي بينم ‏ گل عفت ، گل صدرنگ اميد ‏ گل فرداي بزرگ گل فرداي سپيد چشم تو آينه ي روشن فرداي من است ‏ گل چو پژمرده شود جاي ندارد در باغ ‏ کس نگيرد زگل مرده سراغ  عسلم با تو سخن مي گويم ‏ ديده بگشاي و در انديشه گل چينان باش همه گل چين گل امروزند ‏ همه هستي سوزند ‏ کس به فرداي گل باغ نمي انديشد ‏ آنکه گرد همه گل ها به هوس مي چرخد ‏ بلبل عاشق نيست ‏ بلکه گلچين سيه کرداريست ‏ که سراسيمه دود در پي گل هاي لطيف ‏ تا يکي لحظه به چنگ آرد و ريزد بر خا ک دست او ...
19 دی 1390

نصیحت

نصیحت چارلی چاپلین به دخترش اسم من چاپلین است با همین نام چهل سال مردم روی زمین را خنداندم وبیشتر از آنچه آنان خندیدند خود گریستم.  زندگی فقط موسیقی و رقص وآواز نیست، نیمه شب که از سالن آمفی تآتربیرون میآیی تحسین کنندگان ثروتمند را یکسره فراموش کن.و حال آن راننده تاکسی را بپرس  حال زنش را بپرس  واگر آبستن بود  وپولی  نداشت تا برای بچه اش لباس بخرد ،  چک بکش و پنهانی توی  جیب شوهر اوبگذار . به نماینده خود در بانک پاریس دستور داده ام فقط این نوع چکهای تو را ، بی چون و چرا قبول کند اما برای خرجهای دیگرت باید صورتحساب بفرستی.گاه وبیگاه با اتوبوس و با مترو شهر را بگرد . مردم را نگاه کن ودست ...
19 دی 1390

یادداشت روز 19 دی

سلام به گل مامان الحمدلله امروز بهتری با اینکه دیشب خیلی سرفه کردی ولی صبح که بیدار شدی و اومدیم مهد توی ماشین زیاد سرفه نکردی. توی دانشگاه که رسیدیم یکدفعه برف تندی شروع شد و توعشق می کردی ولی چند دقیقه بعدش بند اومد. هوا ابری ولی معلوم نیست برف می خواهد بیاید یا باران. بنظر من بارون بهتره چون می ره و نمی مونه. مامانی دیشب چند تا عکس هم ازشیطنت هات که روی تخت با مامان کشتی می گرفتی، گرفته که برات میذاره.   دوستت دارم چون زیباترین لحظات زندگی منی دوستت دارم چون زیباترین رویای خواب منی ، دوستت دارم چون زیباترین خاطرات منی  دوستت دارم چون به یک نگاه ، عشق منی ...
19 دی 1390

یادداشت روز 18 دی

سلام به همه پارسای مامان چند روزی بود که خونه پیش عزیز طاهره بود و حسابی خوش گذروند و از دیشب نق زدن و گریه کردن و شروع کرد دوباره مهد نمی رم و مامان سرما خوردم و چند تایی سرفه کرد که جدی گرفته نشد و رفتیم که بخوابیم. چشتون روز بد نبینه سرفه ها  شروع شد و تا صبح نه ما خوابیدیم و نه پارسا. نمی دونم این سرفه ها از چیه از هواست یا چیز دیگه ای چون پارسا نه آبریزشی داره و نه سرماخوردگی شانس بد ما مامانهاست که هر موقع بچه رو می خواهیم بیاریم مهد یه دردسری شروع می شه. با اینکه شربت سرفه هم بهش دادم باز هم سرفه می کرد. صبح شد  بالاخره مجبور شدیم بلند شیم و بیاییم مهد. توی راه هم همش سرفه میکرد. می ترسم می ترسم آخ...
18 دی 1390

سخنانی پرمحتوا از بزرگان

جبران خلیل جبران : چه زیباست هنگامی که در اوج نشاط و بی نیازی هستی دست به دعا برداری . افلاطون :اگر روزگاری ، شأن و مقام تو پایین آمد ، ناامید مشو . آفتاب هر روز هنگام غروب پایین می رود تابامداد روز دیگر بالا بیاید . ویلیام شکسپیر : گذشت زمان بر آن ها که منتظر می مانند بسیار کند، بر آن ها که می هراسند بسیار تند، ‏برآن ها که زانوی غم در بغل می گیرند بسیار طولانی،و بر آن ها که به سرخوشی می گذرانند بسیار کوتاه ‏است. اما، برآن ها که عشق می ورزند، زمان راآغاز و پایانی نیست.   چارلی چاپلین میگه : شاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزویش را داشتی اما حال که به آن دعوت شدی تامیتوانی زیبا برقص ! ...
17 دی 1390

یادداشت روز 14 دی

  سلام به همه گلها بچه ها یه خبری دعا دعا دعا، الان که داشتم نی نی وبلاگ و باز می کردم شانسی یکی از وبلاگها رو باز کردم و توی پست ثابتش در مورد یه دختر کوچولوی ناز به اسم انار نوشته بود که بر اثر ریختن آب جوش از سماور که روی کابینت بوده همه جای بچه سوخته و توی ICU خوابیده و حالش خیلی وخیمه. خیلی ناراحت شدم و حسابی گریه کردم. از همه دوستها می خواهم که خیلی براش دعا کنند. و اما پارسا...... دیروز که از سرکار رفتم خونه آقا پارسا خواب بود و بعد از یه ساعتی بیدار شد و افتاد به جون من و عزیزش و حسابی با هم بازی کردیم مگه این پسر خسته می شد. هردو تامون از جون افتادیم  نیم وجبی نمی ذاشت شام درست کنم بهش قول داد...
14 دی 1390