پارسا پارسا ، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

عشق مامان پارسا

قدر بدانیم

مادر يعني به تعداد همه روزهاي گذشته تو، صبوري!    مادر يعني به تعداد همه روزهاي آينده تو ،دلواپسي!    مادر يعني به تعداد آرامش همه خوابهاي کودکانه تو، بيداري !    مادر يعني بهانه ی بوسيدن خستگي دستهايي که عمري به پاي باليدن تو چروک شد!    مادر يعني بهانه ی در آغوش کشيدن زني که نوازشگر همه سالهاي دلتنگي تو بود! مادر يعني باز هم بهانه ی مادر گرفتن...         ادامه دارد... ♠ سرم را نه ظلم مي تواند خم کند ، نه مرگ ، نه ترس ، سرم فقط براي بوسيدن دست هاي تو خم مي شود مادرم ؛     ...
26 دی 1390

یادداشت روز 26 دی

  دیروز که رفتیم خونه پارسا تا نرسیده دوباره گفت حالا چی کار کنیم، من نمی دونم این بچه ها کی خسته می شن؟ هیچ وقت مثل اون وقتای خودمون که اصلاً نمی دونستیم خستگی چیه.   بع از چند ساعت بازی درست و حسابی و چند بار قهر کردن که آقا می فرمودند خیلی بی ادبی که بعدش هم می اومد و خودش لوس می کرد و می گفت ببکشید(ببخشید) بالاخره بابایی ساعت 8 اومد خونه و شام خوردیم و تا ساعت 9 هم که با خمیرهای آقا 2 تا هواپیمای بمب افکن درست کردیم و با گریه خوابیدیم.   صبح که بیدار شدیم یکی از هواپیماها تبدیل به توپ شده بود. نگو نیم وجبی توی خواب یکی از هواپیماها رو تبدیل به توپ کرده بود. صبح که ب...
26 دی 1390

یادداشت روز 25 دی

سلام به همه  معمولاً مامانی خاطرات روز پنجشنبه و جمعه رو روز شنبه می نویسه. چون توی خونه هم وقتش نداره هم اینکه شازده پسر تا لب تاب می بینه چشاش چهار تا می شه و کل سیستم باباش (توی لب تاب) بهم می ریزه.بچم مهندس کامپیوتره دیگه. از چهارشنبه شازده کوچولوی ما پیش عزیز بود و حسابی خوش گذروند. پنجشنبه هم که مامانی خونه بود و تصمیم گرفتیم بریم یه دوری بیرون بزنیم. ولی نیم وجبی کلافم کرد از بس که جلوی مغازه اسباب بازی فورشی هی گریه می کرد مامانو کفری می کرد. البته تقصیر بابات که همش برات اسباب بازی می خره. من هی می گم نخر اما کو گوش شنوا. بالاخره کار خودت کردی، البته مامان هم زرنگی کرد و برات خمیر بازی خرید و دیگه ماش...
26 دی 1390

یادداشت روز 21 دی

سلام به دوستای گلم امروز دوباره پارسا به لطف عزیزش خونه مونده و مهد نیومده. دست عزیزش درد نکنه که هر هفته چهارشنبه ها پارسا رو توی خونه نگه می داره تا پارسا استراحت کنه.الهی خدا سایش و از سر ما کم نکنه. (خیلی دوست داریم) امروز توی مهد پارسا جلسه اولیاء گذاشتند. آدم یاد مدرسه رفتن خودش می افته، یادش بخیر که بهمون می گفتند مامان باباهاتون برای جلسه اولیاء بیان مدرسه. امروز هم که پارسا نیست و من هم تنبلی می کنم که برم مهد یانه. حالا ببینیم چی می شه. روز خوبی داشته باشی مامانی تا می تونی خونه رو زیر و رو کن ...
21 دی 1390

لذت آب بازی

بازی با آب یکی از بهترین، اساسی ترین و لذت بخش ترین کارهایی است که کودکان انجام می دهند. آب جذبه ای سحرآمیز برای آنها دارد. کودکی که با آب بازی می کند، در حال یادگیری علت و معلول گرما و سرما، جاری شدن و فرو رفتن در زمین است. این کودک پس از آنکه به عنوان موجودی کوچک در دنیایی بزرگ، یک روز سخت را پشت سر گذاشت، با آب بازی آرامش می یابد. ادامه ادامه ادامه............ این عکس هم میذارم مامان بردیا حال کنه   آب بازی باعث تسکین عصبانیت های کودک شده و کودک از طریق آن از ناراحتی ها، فشارها و تنش ها رهایی یافته و احساس آرامش می کند. چون کودکان آب بازی را بسیار دوست دارند از این طریق می توان مفاهیم و مطالب بسیاری را به آنها آ...
20 دی 1390

یادداشت روز 20دی

سلام به همه دیروز که از سرکار رفتیم خونه نشسته بودیم کارتون نگاه می کردیم و بازی که ساعت 5 یهویی بابا حمید در و باز کرد و اومد خونه. پارسا چشاش چهار تا شده بود  چون توی خونه ما همچین اتفاقی غیر ممکنه بابایی زودتر از 7 تا حالا خونه نیومده. بالاخره نیم وجبی ما خیلی خوشحال شد و دیروز حسابی با باباش شیطونی کرد و انواع اقسام بازیها رو کرد( اژدها بازی -دارت بازی -ماشین بازی - توپ بازی -کشتی گرفتن و....) تا اینکه بعد از خوردن شام که غذای دلخواه پارسا بود(ماکارونی) آماده شدیم که بخوابیم ولییییییی دوباره شروع کرد که نخوابیم زوده، نیم وجبی با اینکه خواب از چشاش می ریخت و خیلی هم خسته شده بود ولی از رو نمی رفت. طبق معمول همیشه هم ب...
20 دی 1390

قدر خود را بشناس

زندگي در نگهم گلزاريست ‏ و تو با قامت چون نيلوفر،شاخه ي پر گل اين گلزاري ‏ من به چشمان تو يک خرمن گل مي بينم ‏ گل عفت ، گل صدرنگ اميد ‏ گل فرداي بزرگ گل فرداي سپيد چشم تو آينه ي روشن فرداي من است ‏ گل چو پژمرده شود جاي ندارد در باغ ‏ کس نگيرد زگل مرده سراغ  عسلم با تو سخن مي گويم ‏ ديده بگشاي و در انديشه گل چينان باش همه گل چين گل امروزند ‏ همه هستي سوزند ‏ کس به فرداي گل باغ نمي انديشد ‏ آنکه گرد همه گل ها به هوس مي چرخد ‏ بلبل عاشق نيست ‏ بلکه گلچين سيه کرداريست ‏ که سراسيمه دود در پي گل هاي لطيف ‏ تا يکي لحظه به چنگ آرد و ريزد بر خا ک دست او ...
19 دی 1390