یادداشت روز 20دی
سلام به همه
دیروز که از سرکار رفتیم خونه نشسته بودیم کارتون نگاه می کردیم و بازی که ساعت 5 یهویی بابا حمید در و باز کرد و اومد خونه. پارسا چشاش چهار تا شده بود چون توی خونه ما همچین اتفاقی غیر ممکنه بابایی زودتر از 7 تا حالا خونه نیومده. بالاخره نیم وجبی ما خیلی خوشحال شد و دیروز حسابی با باباش شیطونی کرد و انواع اقسام بازیها رو کرد( اژدها بازی -دارت بازی -ماشین بازی - توپ بازی -کشتی گرفتن و....) تا اینکه بعد از خوردن شام که غذای دلخواه پارسا بود(ماکارونی) آماده شدیم که بخوابیم ولییییییی دوباره شروع کرد که نخوابیم زوده، نیم وجبی با اینکه خواب از چشاش می ریخت و خیلی هم خسته شده بود ولی از رو نمی رفت. طبق معمول همیشه هم با گریه رفت توی تختش و بالاخره خوابید.
امروز صبح برخلاف روزهای قبل پسر گل ما ساعت 5:55 دقیقه از خواب بیدار شد و مامانی برای اینکه تا وقت سرویس مشغولش کنه تلویزیون روشن کرد و جاتون خالی کارتون سندباد و می داد یادش بخیر بچه بودیمممممممممممم.
بعدش هم رفتیم سوار سرویس شدیم و اومدیم سرکار. پارسا رو بردم مهد پیش خاله الناز و اومدم سرکار.
روز خوبی داشته باشی عزیزکم