یادداشت روز 5دی
سلام عزیز مامان دیروز توی مهد پسر خوبی بوده و خاله الناز توی دفترت نوشته بود مامانی پارسا توی کلاس خیلی عالی بود و مامان هم بغلت کرد و حسابی ماچ مالیت کرد. تو هم از این قضیه سوء استفاده کردی و توی راه خونه گیر دادی آبنبات می خوای و رفتیم و یه آبنبات چوبی گنده اندازه سرت خریدی. خلاصه توی خونه هم بازش کردی و شروع کردی به لیس زدن، هرچی هم بهت گفتم بده تکه تکه کنم از رو نرفتی و گفتی اینجوری خوشمزست. بعد از یک ساعتی که از لیس زدن خسته شدی ابنبات و دادی تا تکه تکه کنم و با خیال راحت هی می ذاشتی توی دهنت و می خوردی. بلاخره از آبنبات خوردن خسته شدی و بابایی هم از راه رسید و طبق معمول همیشه که هر روز برات چیزی می خره گفتی جایزه نخریدی و ب...
نویسنده :
مامان
10:42