پارسا پارسا ، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 11 روز سن داره

عشق مامان پارسا

یادداشت روز 25 دی

1390/10/26 9:15
نویسنده : مامان
362 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به همه 

معمولاً مامانی خاطرات روز پنجشنبه و جمعه رو روز شنبه می نویسه. چون توی خونه هم وقتش نداره هم اینکه شازده پسر تا لب تاب می بینه چشاش چهار تا می شه و کل سیستم باباش (توی لب تاب) بهم می ریزه.بچم مهندس کامپیوتره دیگه.

از چهارشنبه شازده کوچولوی ما پیش عزیز بود و حسابی خوش گذروند. پنجشنبه هم که مامانی خونه بود و تصمیم گرفتیم بریم یه دوری بیرون بزنیم. ولی نیم وجبی کلافم کرد از بس که جلوی مغازه اسباب بازی فورشی هی گریه می کرد مامانو کفری می کرد. البته تقصیر بابات که همش برات اسباب بازی می خره. من هی می گم نخر اما کو گوش شنوا.

بالاخره کار خودت کردی، البته مامان هم زرنگی کرد و برات خمیر بازی خرید و دیگه ماشین نخرید.

روز جمعه هم که بعد از ظهر قرار بود بریم خونه دائی حامد چون که شب تولدش بود ولی از شانس بدش افتاده بود شب اربعین و از نی نای نای خبری نبود. فرداش هم برگشتیم خونه و همه جاتون خالی، همسایه بالاییمون نذری داشت. خدا قبول کنه

بعد از اون هم بااینکه حسابی خوابت می اومد. من نخوابوندمت و به بابایی گفتم تا باهات بازی کنه چون اگه بعد از ظهر می خوابیدی دیگه شب خوابت نمی اومد.

امروز صبح که بیدار شدیم دوباره تنبلی کردی و داد می زدی نمی رم مهد. ولی هیچ فایدای نداشت و لباستو تنت کردم و اومدیم. الحمدلله توی مهد حالت خوب بودی و اذیت نکردی .الهی مامان فدات بشه.

پارسا در مهد

نلیسا درحال نگاه کردن تلویزیوننلیسا گلی

نلیسا در حال نی نای ناینلیسا جگر

نلیسا و پارسا پارسا گلی خونه دائی حامد

 

 

   

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)