پارسا پارسا ، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه سن داره

عشق مامان پارسا

یادداشت روز 16 بهمن

1390/11/17 8:59
نویسنده : مامان
312 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به مامان و دوستای خوبمون

امروز صبح قرار بود بابایی ما رو با ماشین خودش بیاره مهد و منم حسابی خوشحال بودم.

چون بابایی خیلی کم ما رو می آره چون محل کارش خیلی دوره و نمی تونه ما رو با خودش بیاره.

صبح که رسیدیم مهد از بابا خداحافظی کردیم و مامان منو برد سرکلاس پیش خاله الناز، خیلی این خاله و خاله مژگان رو دوست دارم چون خیلی مهربون هستند و دیروز هم یه جایزه خوشگل ( مرد عنکبوتی ) به من دادند. خیلی ازشون ممنونم.Thank You Scraps, Graphics and Comments for orkut, myspace

بعد اینکه مامانی منو گذاشت مهد فکر کنم با بابایی می خواستند برن بیرون و جایی کار داشتند، البته شیطون بلاها به من چیزی نگفتند ولی من خودم از کوهها فهمیدم. خوب دوستای عزیز فعلاً که ما مهد هستیم و مامانی سرکار و منتظریم که بیاد دنبالمون تا بیم خونه ماکارونی درست کنیم. البته من یه چیز دیگه هم از مامانی خواستم( نون سنگک) که قرار شد از سرکار اومدنی برام بیاره.

دوستون دارم بای بایبامن حرف نزن

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان محیا
17 بهمن 90 9:20
شیطون بلاها...
مامان مهراد
17 بهمن 90 11:32
ای بابا و مامان شیطون به به چه غذایی یه کم هم برامن بذار بیام بخورم