پارسا پارسا ، تا این لحظه: 15 سال و 10 ماه سن داره

عشق مامان پارسا

یادداشت روز 15 بهمن

1390/11/15 13:50
نویسنده : مامان
487 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به پسر گل و دوستای خوبمون

روز چهارشنبه من و گل پسر با سرویس به خیر و خوشی رفتیم خونه. اولاش کمی ترافیک بود و بعد از همت خوب بود. بالاخره 4:30 رسیدیم خونه. پارسا با عجله لباساش و درآورد و رفت سراغ تلویزیون که کارتون ببینه. مامانی هم با اینکه خسته بود و بعد از یک هفته کاری باز هم چاره ای نداشت و رفت توی آشپزخونه. بعد از غذا درست کردن باید تازه خونه رو هم تمیز می کردیم چون فرداش مهمون داشتیم اگه گفتین کیسوال

 

خوب معلومه دیگه نلیسا نیم وجبی، بالاخره چهارشنبه رو سر کردیم و خوابیدیم تا صبح روز پنج شنبه. خدا به این بچه انصاف بده روز تعطیل هم نذاشت ما بخوابیم. از ساعت 7:30 بیدار شد و اولش گفت جیش دارم - رفتیم دستشویی و برگشتیم، بعدش تا من خواستم بخوابم گفت تشنمه و گشنمه-بلند شدم و شیر دام، خوشحال شدم و گفتم دیگه تمومه ولی مگه ول کرد اومد بالاس سرم و گفت پی پی دارم، بخدا دیگه گریم گرفته بود.http://www.clip2ni.com/Forum/images/smilies/183.gif http://www.clip2ni.com/Forum/images/smilies/186.gifولی چاره ای نبود و بلند شدیم.قهقهه

خلاصه بعدش صبحانه خوردیم و شروع کردیم به نهار درست کردن. ساعت دو بود که دائی حامد اینا اومدن و بعد نهار هم با مصیبت شما دوتا رو خوابوندیم. شب هم  خاله فائز اینا اومدن و بابا حمید و دائی حامد و عمو شکیل رفتن یه اتاق دیگه و شروع کردن به قلیون کشیدن قلیون

بالاخره شب این سه تا بچه(بابا و دائی و عمو) حال کردن و ماهم بهشون گیر ندادیم. راستی صبح زود قرار بود عزیز طاهره با قطار از مراغه بیاد خونه ما. صبح زود بابا و دائی رفتن دنبال عزیز .

تا ساعت 9 خوابیدیم جاتون خالی بعدش دیگه توی پادگان نظامی پارسا برپا دادن و نیم وجبی با سرو صداش همه رو بیدار کرد. بعد از خوردن صبحونه یه سر رفتیم مرکز خرید یاس و یه چیزهایی خردیم.

خسته  و کوفته برگشتیم خونه زود نهار رو آماده کردیم، البته زنگ زدیم خاله اینا هم نهار اومدن. حسابی به پارسا و نلیسا خوش گذشت و بیچاره خونه مامانی پر از خورده های بیسکوئیت و میوه و غذا بود که نلیسا خانوم زحمتش و کشیده بودند. بعد از نهار عزیز و دائی اینا رفتن بعد هم خاله و عمو رفتن. بابایی هم قرار بود ماشین رو ببره تعمیرگاه اگه یادتونباشه دو هفته پیش تصادف کرده بود و هنوز کامل درست نشده. پارسا هم نشست پای انیمیشن شبکه نمایش و مامان بیچاره هم شروع کرد به جارو شکیدن و لباس شستن. مامانا  جاتون خالی مامانی حسابی کار کرد و و دیگه شب موقع خوابیدن افتاد. اینهم از دو روز تعطیلی و استراحت کامل.

امروز صبح هم  قرار شد عمو شکیل ما رو بیاره سرکار. نیم وجبی رو گذاشتم توی مهد و اومدم سرکار خدار و شکر حالش خوب بود .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان محیا
15 بهمن 90 10:55
می بینم که همش با دایی و خاله و...مامان طاهره خوش میگذرونی
خوش باشید


چیکار کنیم قربونت