یادداشت روز 28 دی
سلام به دوستای گلم
امروز گل پسر مامان توی خونه مونده و داره حال می کنه.
دیروز از اومدن عزیز پارسا نا امید شده بودم. چون نلیسا دختر دائی حامد از این ویروس جدید گرفته و تب بالایی داشت و عزیز می گفت پریشب اصلاً نخوابیده و تب نلیسا همچنان بالاست. تا اینکه دیروز بردنش دکتر و دارو داده و گفته همش باید پاشویش کنن. طفلکی نلیسا خودش همین جوری هم جون نداره چه برسه به اینکه مریض هم بشه. امیدوارم هرچه زودتر خوب خوب خوب بشه
دیروز غروب یه دفعه دیدم زنگ خونه رو می زنن و وقتی آیفون رو برداشتم یه دنیا خوشحال شدم. چون عزیز بود!
من و پارسا دیگه کیفمون کوک بود و حسابی عین دو تا بچه سر و صدا کردیم.
بعدش هم نیم وجبی چون صبح نمی اومد مهد تا 11 شب بیدار بود و بعدش خودش گفت مامان حالا وقت چیه؟ خواب
حسابی دیگه خسته شده بود و رفت توی تختش که بخوابه
روز خوبی داشته باشی عزیز مامان