تعطیلات محرم
سلام پسر گلم
امروز بعد از یک هفته تعطیلی دوباره مجبوریم بیاییم سر کار و شما رو هم بذاریم مهد
توی این یک هفته که مسافرت رفته بودیم
توی این یک هفته که مسافرت رفته بودیم
با بچه های فامیل بخصوص دختر دایی هات حسابی بازی کردی و بهت خوش گذشت. با عسل که هم سن خودت هست سر اسباب بازی گاهی دعوا می کردی اگه ماشینهای تو رو دست می زد با قیافه مردونه می گفتی مگه عسل پسره که با ماشین بازی می کنه
پسر گل با اخلاقی که تو داشتی همه ازت حساب می بردن و دیگه اینکه با وجود عزیز طاهره که نازت و می کشه کسی جرأت نداشت چیزی بهت بگه. البته خودت بعد از چند ثانیه پشیمان می شدی و دوباره با بچه ها بازی می کردی
این چند روز عزاداری حیف شد چون به خاطر تو و سرمای هوا نتونستیم از خونه بریم بیرون عوضش توی فامیل اکثراً نذری داشتن و ما هم حسابی نذری نوش جان کردیم.خلاصه روز آخری که می خواستیم برگردیم اطلاً نمی خواستی بیایی.
ولی گلم چاره ای نداشتیم مامان و بابا باید سرکار برن و دوباره روز از نو و روزی از نو
جدیداً یه اخلاقی هم پیدا کردی که نشون می ده داری اجتماعی می شی، هرکی زنگ می زنه زود گوشی رو برمی داری و سلام و احوال پرسی گرم می کنی و با شیرین زبونیات دل همه رو می بری
امیدوارم امروز مهد بهت خوش گذشته باشه
الهی مامان فدات بشه