پارسا پارسا ، تا این لحظه: 15 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

عشق مامان پارسا

یادداشت روز 3 اسفند

1390/12/3 9:13
نویسنده : مامان
1,229 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به پسر گل مامان

دیروز که از مهد گرفتمت با عمو رفتیم خونه، توی راه مامان رو کلافه کرده بودی. کلافهحالت خوب نبود و هی غر می زدی. خونه هم رسیدیم هی بهونه می آوردی و غرغرهات تمومی نداشت. نمی دونم این ویروس کی می خواد دست از سر تو برداره تا ما هم یه نفس راحتی بکشیم.

دم غروب صدای آیفون رو شنیدی و گفتی کیه؟ منهم بهت نگفتم و وقتی عزیز اومد توی خونه ذوق کردی و هی عزیز عزیز می کردی و ولش نمی کردی. خنده

ساعت 7 بود که بابایی زنگ زد تا بریم برای صنم دختر عموی جنابعالی که پنجشنبه تولدشه یه چیزی بخریم. بالاخره گشتیم و دیدیم چیزی مناسبتر از میز تحریر نیست چون صنم کلاس دوم ابتدایی و حسابی درس می خونه. با اصرار مامان جفت اونو برای جنابعالی هم خریدیم تا راحت روی صندلی بشینی و روی میزت نقاشی بکشی و به قول معروف از الان یاد بگیری.

بعدش اومدیم خونه و شام خوردیم و ساعت 10 رفتیم بخوابیم. ولی نیم وجبی مگه گذاشتی بخوابیم. خدا رو شکر تبت بهتر بود ولی تا صبح غر غر می کردی و هی خودت رو به این رو واون ور تخت می کوبیدی. نمی دونم چت بود. سوال

بالاخره با نخوابیدن دیشب رو هم صبح کردیم و با سر درد اومدیم سرکار خمیازهو جنابعالی همچین خوابیده بودی که فکر کنم چند ساعتی راحت بخوابی.

درسته فندوق مامان خیلی اذیتم می کنی ولی خیلی دوست دارم به قول خودت اندازه آسمونها

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان پورياپهلووون
3 اسفند 90 11:21
سلام خدارو شكر كه حال پسلتون بهتره به نظر من مهدها منبع بزرگ ويروسها و امراضند
اين تجربه ي تلخ و من سر دخترم داشتم يه هفته سالم يه هفته بيمار


راست می گی گلم ولی چاره ای نیست و ما شدیم کارمند و پسرمون مهدی
مامان صدف
3 اسفند 90 13:31
اله هیشه سالم باشن هر چقدر دوست دارن شیطونی کنن


راست می گی
مامان آرینا موفرفری
3 اسفند 90 14:55
خدارو شکر پارسا جون حالش بهتره.یه عالمه


مرسی خاله
محيا كوچولو
4 اسفند 90 23:08
خدا رو شكر كه خوب شدي و آفرين كه با قدرت صاحب يه ميز تحرير هم شدي


مرسی خاله