یادداشت روز 24 بهمن
سلام به همه
دیروز وقتی رفتم پارسا رو از مهد یبارم دیدم عکس بچه ها که توی مهد براشون گرفته بودند آماده شده منم عکسهای پارسا رو گرفتم. پارسا وقتی خودش دید کلی بچم ذوق کرد و هی می گفت شب به بابایی هم نشون بدیم. بعدش من و پارسا با سرویس رفتیم خونه، همش با ماشین عمو می ریم بد عادت شدیم و دیروز یه ذره سختم بود ولی خدا رو شکر با اینکه ترافیک بود پسر گلی اذیتم نکرد و ساعت 4:30 رسیدیم خونه. بعدش هم تماشای کارتون و بازی.
نیم وجبی مامان امروز صبح که بیدار شدی دوباره غرغرات شروع شد و با اینکه شب فقط نیم ساعت دیرتر خوابیده بودی ولی سیر خواب نشدی. بالاخره انقدر غر زدی تا مامانی راضی شد دایناسورت رو بیاری مهد. توی راه پسر خوبی بودی و رسیدیم مهد چون خاله الناز گفته بود حیوون وحشی مهد نیارین دایناسور رو پشتت قایم کرده بودی و مامانی زودتر به خاله گفت تا خاله چیزی بهت نگه.
اینهم عکسهای گل پسر من
دوست دارم عسلم