یادداشت روز 23 بهمن
سلام به پسر گل و دوستای خوبمون
هفته ای که گذشت هفته خوبی بود. از چهارشنبش بگیر که عزیز خونه ما بود و پارسا در خانه، پنج شنبه هم قرار بود با خاله بریم بازار بزرگ ولی با پارسا نمی شد. قرار شد عزیز پارسا رو نگهداره تا مامان و خاله برن بازار. وای وای وای بازار چقدر شلوغ بود خوب شد پارسا رو نبردیم.
توی بازار نیم وجبی هی زنگ می زد و می گفت برام دایناسور بخرین. بالاخره بعد از اینکه یه کمی خرید کردیم رفتیم اسباب بازی فروشی و خاله زحمت کشید دایناسورو خرید. امان از دست این خاله ها که بچه رو لوس می کنن. دستش درد نکنه. بعدش با عجله اومدیم خونه و ساعت 2:30 رسیدیم خونه. البته بگم عزیز اولتیماتوم داده بود که ساعت 12 خونه باشین، ولی مگه می شه، چند ماهی بود که بازار نرفته بودیم و کلی خرید داشتیم. البته بگم پولهامون هم تموم شد که اومدیم و سری بعدی خرید موکول شد به پنجشنبه بعد.
رسیدیم خونه زود نهار رو خوردیم و با مترو رفتیم کرج خونه نلیسا گله
جمعه عزیز نذری داشت و خاله اینا رو هم برای نهار دعوت کردیم. ساعت 6 رسیدیم کرج و نلیسا خانم هنوز خواب بود و پارسا هی به ما می گفت هیس نلیسا خوابه. جاتون خالی خوش گذشت و نذری عزیز هم خیلی خوشمزه شده بود. بعد نهار برگشتیم تهران البته نه خونه بلکه خونه خاله. چون بابا و عمو قلیون به سرشون زده بود و قلیون نمی کشیدن می مردن. ساعت 12 شب رفتیم خونه و هممون افتادیم(خوابیدیم).
صبح که بیدار شدیم پارسا با بابایی رفت حموم و مثل گل شد و بعد نهار هم رفتیم خونه صنم و حسابی بازی بازی.
امروز صبح نیم وجبی به زور از خواب بیدار شد، غر غرو شروع کرد که مهد نمی رم ولی بعدش خودش خودشو آروم کرد که بچه ها باید مهد برن تا مامان و بابا برن سرکار.خدا رو شکر که توی راه اذیتم نکرد و به خوشی رسیدیم مهد و مامانی هم اومد سرکار.
به امید دیدار گل پسر من.